http://uppc.ir/do.php?imgf=16145521658691.png

دخترای کوچه پایینی _ آموزش نویسندگی

داستان کوتاه داستان بلند رمان آموزش نویسندگی
دخترای کوچه پایینی  _ آموزش نویسندگی

داستان های عاشقانه عجیب ولی واقعی
داستان های وحشتناک حقیقی ماوراءطبیعه
داستان های کوتاه خنده دار شاد طنزنویس
داستان بلند، و رمان های مجازی رایگان
آموزش نویسندگی

آخرین نظرات
  • 4 December 22، 23:04 - DOWN ALEY Girls
    عالی

دخترای کوچه پایینی _ آموزش نویسندگی

داستان کوتاه داستان بلند رمان آموزش نویسندگی





۳۵ مطلب با موضوع «داستان کوتاه» ثبت شده است

  داستان صوتی کتابراه

 

 

 دره هجرت  داستانک   

دخترکی قصد پرواز از ارتفاع و رانندگی سمت عمق دره  را دارد به قصد ........      شاید زخمی قدیمی بر روح و روانش جا خوش کرده که  ریشه در  آن  دره  دارد ......     
داستان صوتی کوتاه کوتاه    داستانک    استودیو  چوبک صدا     داستان دره هجرت     شین براری   . داستانک  #شین_براری  #داستانک  #داستان-صوتی    #شهروزبراری 
 
قسمت الف طلب آمرزش ¹ 
    طلب  آمرزش     داستان فوق العاده  فلسفی و جذاب و شوکه کننده  به زبان عامیانه و کلام سلیس و ساده 
  داستان بلند  قسمت اول         صادق هدایت      کاروانی که برای زیارت می‌روند و بی خبرند که هرکدام نقشه ای پلید در سر دارند، عده ای برای حلالیت و پاکسازی  گناهان گذشته  راهی  زیارت شده اند  و  با یک جرقه  یک به یک شروع به  نقل داستان وحشتناک و خنده دار و عجیب خود می‌کنند.       عالی ست . 
 
   قسمت ب   طلب آمرزش ²
قسمت دوم      #صادق_هدایت     طلب آمرزش    
۰ نظر 07 May 22 ، 17:11
DOWN ALEY Girls
51 بازدید

خانم خبرنگار روبه‌رویم نشسته و مدام با فنجان قهوه‌اش بازی می‌کند. نه آن را می‌نوشد و نه می‌گذارد فنجان بیچاره به حال خودش باشد. گاه‌گاه او را می‌بینم، از آن خبرنگارهای سمجی‌ست که تا به خواسته‌اش نرسد، سوژه‌اش را به حال خودش نمی‌گذارد. حالا هم یکی از بهترین سوژه‌هایش را یافته و آن کسی جز من نیست، دوست صمیمی‌اش!

به صورتم نگاه می‌اندازد و می‌پرسد:" واقعا تو این کار رو باهاش کردی؟ هیچ باورم نمی‌شه! مسعود این ته نامردیه! چه طور دلت اومد با کسی که از خودت ضعیف‌تره این جوری رفتار کنی؟ "

فنجان قهوه‌ام را برمی‌دارم، هنوز بخارِ گرمی از آن بلند می‌شود، هنوز فرصتی برای نوشیدنش باقی مانده. جرعه‌ای از قهوه می‌نوشم و می‌گویم:" تو که از دردسر خوشت میاد، اینم یه دردسر درست و حسابی! بعدم یه جور رفتار نکن انگار هیچی نمی‌دونی، آماری که تو از زندگی من داری، خودمم ندارم. "

برای یک لحظه لبخند می‌زند:" کل کارت اشتباه بوده مسعودجان. "

سرم را پایین می‌اندازم، صدای جمعیت مهمانان و افراد داخل سالن آن‌قدر زیاد هست که صدایم حتی به کوش خودم هم نمی‌رسد.

_" اون لحظه چیزی بهتر از این به ذهنم نرسید، جوش آورده بودم یه غلطی کردم، ولی کار اون بدتر بود یا من؟ من از کجا باید می‌دونستم نامزد داره! به خاطر شروطی که گذاشتم نامزدشو ول می‌کنه... اصلا اگه نامزدشو دوست داشت چرا رهاش کرد؟ اومد گفت وام لازمم، منم ازش خوشم میومد... خیلی وقت بود خوشم میومد، پیشنهادش رو دادم، پول خوبی‌ام قرار بود بگیره، می‌تونست با اون تا چند سال بیکار بگرده و خوش باشه، قبول کرد. "

دوست خبرنگارم، کمی نزدیک می‌شود و آهسته‌تر می‌گوید:" مسعود، می‌دونی هیچ‌وقت بهت چیزی نگفتم، هر موقعی هم که کمک خواستی، تا جایی که تونستم کمکت کردم، اما این بار دیگه نیستم! "

من هم به سمتش متمایل می‌شوم و با التماس می‌گویم:" فقط جست و جو کن... ببین بچه از منه یا نه! "

با اخم و حرص صاف سرجایش می‌نشیند، قهوه‌اش را برمی‌دارد و‌مزه می‌کند. پیداست سرد شده، قهوه‌ی سرد و تلخ! که هیچ لطفی جز تلخ‌تر کردن اوقاتش ندارد. آ

دوباره می‌پرسد:" مطمئنی اون موقعی که باهات بوده، نامزدش عقدشون رو باطل کرده بود؟ "

برای یک لحظه نفسم حبس می‌شود؛ برای بار هزارم پشیمان می‌شوم که چرا جوری او‌ را از خود راندم که اکنون دستم از همه جا کوتاه باشد. درست است که به قول دوست خبرنگارم ذره‌ای شرمندگی و تواضع در وجودم نیست، اما برای اولین بار از خودم شرمنده شدم. کاش به اندازه‌ی فرصت نوشیدن یک جرعه از هیمن قهوه تلخ، به آن زمان باز می‌گشتم و در مقابل شک و سوءظن پیش آمده سکوت می‌کردم. چند سال بود او را می‌شناختم، وصله‌های دزدی و بی‌حیثیتی به شخصیتش نمی‌چسبید، وقتی میان آن همه فشار کاری، چک سفیدامضای گمشده را درون کیفش پیدا کردم، چشم بستم و هر چه از دهانم در می‌آمد گفتم. همان یک دقیقه تمام عشق و احساس و غرورش را شکست. اشک‌هایش چکید اما زبانش حرفی نزد. وقتی فهمیدم جریان چه شده که نه خبری از او بود و نه محرمیتمان! همه چیز با هم تمام شد و من، شدم آن چیزی که نباید می‌شدم!

خبرنگار فنجان سرد قهوه‌اش را روی میز گذاشت، لبخندی زد و گفت:" پنج برابر حقوق این ماه رو ازت می‌گیرم و ته توی ماجرا رو برات درمی‌‌آرم، خوبه؟ "

لبخند می‌زنم و می‌گویم:" اصلا بکنش ده برابر... چرا بد؟! "

نفسم آسوده می‌شود، شاید نتوانم به قسمتی از گذشته بازگردم، اما خوشبختانه می‌توانم بخشی از آینده را کنترل کنم.‌ شاید جبران شود یا آرامش‌بخشِ وجدانم شود! شاید







   این مطلب از همبودگاه  و پویش خانم مرزبان  گرفته شده است .  
۰ نظر 30 April 22 ، 09:25
DOWN ALEY Girls

شین براری  دریافت

عنوان: بهترین رمان مجازی
حجم: 19.5 مگابایت
توضیحات: نویسنده شین براری

       

       

۰ نظر 08 October 21 ، 01:18
DOWN ALEY Girls

 

  مجله تفریحی مجازی 

۳ نظر 01 October 21 ، 01:42
DOWN ALEY Girls

 شب رسید و پاساژ به خواب عمیقی فرو رفت،   

DOWN ALEY Girls
دوجنسه       
۲ نظر 31 May 21 ، 00:34
شین براری

ماهنامه شماره ۱۳۰  چوک   دریافت

عنوان: ماهنامع چوک با اثری از شین براری نسخع ۱۳۰

۰ نظر 28 May 21 ، 14:44
شین براری
۷ نظر 10 May 21 ، 12:34
شین براری شهروز براری صیقلانی

    

   

۱ نظر 05 February 21 ، 22:46
شین براری
۱ نظر 18 December 20 ، 13:48
DOWN ALEY Girls
۱ نظر 17 December 20 ، 19:56
DOWN ALEY Girls
۰ نظر 16 December 20 ، 18:20
DOWN ALEY Girls
۰ نظر 15 December 20 ، 21:27
DOWN ALEY Girls
۰ نظر 14 December 20 ، 18:22
DOWN ALEY Girls
۷ نظر 14 December 20 ، 07:45
DOWN ALEY Girls

از  زیر  چادر تا به  فرنگ   

۰ نظر 13 December 20 ، 18:17
DOWN ALEY Girls