http://uppc.ir/do.php?imgf=16145521658691.png

دخترای کوچه پایینی _ آموزش نویسندگی

داستان کوتاه داستان بلند رمان آموزش نویسندگی
دخترای کوچه پایینی  _ آموزش نویسندگی

داستان های عاشقانه عجیب ولی واقعی
داستان های وحشتناک حقیقی ماوراءطبیعه
داستان های کوتاه خنده دار شاد طنزنویس
داستان بلند، و رمان های مجازی رایگان
آموزش نویسندگی

آخرین نظرات
  • 4 December 22، 23:04 - DOWN ALEY Girls
    عالی

دخترای کوچه پایینی _ آموزش نویسندگی

داستان کوتاه داستان بلند رمان آموزش نویسندگی





خودروی با سه زن

Saturday, 30 April 2022، 09:52 AM

خودرویی با سه زن

زن کارمند گفت: 《خدا بد نده؛ شما با این ظاهر آراسته‌تون توی پزشکی قانونی چی‌ می‌کنین؟》


زن پولدار کفت: 《همون کاری که تو کردی البته اشتباه کردم؛ از خیر شکایت از اونی که این گُه رو خورده می‌گذرم. برای آبروی خودم بده.》


زن کارمند‌ گفت: 《اول شما بفرمایید؛ بزرگترین.》


زن پول‌دار گفت: 《تو واقعا فکر می‌کنی من ازت بزرگترم؟》


زن کارمند گفت: 《ببخشید؛ قصد توهین نداشتم.》


زن پول‌دار گفت: 《شوخی کردم؛ دیدم تو هم مثل من داغونی. حالا بگو بینم این‌وقت شب ماشین داری؟ ظاهرت که مثل کارمنداست؛ مقنعه سرته.》


زن کارمند گفت: 《بله، کارمندم. تاکسی می‌گیرم.》


زن پول‌دار گفت: 《نمی‌خواد بیا تا یک‌جایی می‌رسونمت. ماشین همین کنار ساختمون پارک شده.》


زن کارمند گفت: 《خیلی ممنونم؛ لطف می‌کنین.》


زن پول‌دار گفت: 《کار مهمی نمی‌کنم؛ همین ماشین سفیده. بذار ریموت رو بزنم.》


زن کارمند گفت: 《منظورتون بنز کروکیه هست؟ 》


زن پول‌دار گفت: 《آره، الان ریموت رو می‌زنم. بشین جلو؛ ساک و کیفت رو می‌خوای بذار روی صندلی عقب.》


زن کارمند گفت: 《خیلی ممنونم.》


زن پول‌دار گفت: 《خواهش می‌کنم؛ چقدر تعارف می‌کنی. این همون دختره هست که الان بالا بود.》


زن کارمند گفت: 《چقدرم بچه‌ست.》


زن پول‌دار گفت: 《انگار منتظر ماشینه کاش سوارش کنم. دختر جون کجا می‌ری؟ بیا بالا، می‌رسونمت.》


دختر جوان گفت: 《مزاحمتون نباشم.》


زن پول‌دار گفت: 《نه بابا، اگه مزاحم بودی؛ سوارت نمی‌کردم.》


دختر جوان گفت: 《لطف می‌کنین.》


زن پول‌دار گفت: 《کجا می‌ری؟》


دختر جوان گفت: 《هر جا که مسیرتون باشه. راستش جایی ندارم که برم.》


زن پول‌دار گفت: 《فعلا تا یک‌جایی می‌رسونمت. صورتت چرا کبوده؟ لبت چرا ورم کرده و خونیه؟》


دختر جوان گفت: 《قصه‌ام درازه. حوصله‌ی شنیدن دارین؟》


زن پول‌دار گفت: 《اگه حوصله نداشتم اصلا ازت نمی‌پرسیدم. سیگار می‌کشین؟》


دختر جوان گفت: 《سیگاری نیستم.》


زن کارمند گفت: 《منم سیگاری نیستم.》


زن پول‌دار گفت: 《اذیت می‌شین بکشم؟》


دختر جوان گفت: 《شما راحت باشین.》


زن کارمند گفت: 《نه، شوهر منم سیگاریه؛ به بوش عادت دارم.》


زن پول‌دار گفت: 《نگفتی چی شده؟ یک‌طرف صورتت کبوده؟》


دختر جوان گفت: 《از خونه فرار کردم؛ می‌خواستن منو بدن به یک مرد که سی سال از من بزرگ‌تر بود.》


زن پول‌دار گفت: 《می‌خولستی فرار کنی، کتکت زدن؟》


دختر جوان گفت: 《نه، فرار که کردم توی ترمینال با یک دختری آشنا شدم که اون‌هم از خونه فرار کرده بود. جایی نداشتیم بریم بمونیم؛ گرسنه بودیم. شب رفتیم ساندویچ بخریم که با پژمان آشنا شدیم؛ اون‌هم ما رو برد خونه‌اش.》


زن کارمند گفت: 《یا خدا، چرا رفتین؟ زدتون؟》


دختر جوان گفت: 《نه؛ گفته بود: خونه‌ی خواهرشه و رفته هایپر استار خرید کنه و برمی‌گرده.》


زن پولدار گفت: 《اومد خواهرش؟》


دختر جوان گفت: 《نه، بعدش دو تا مرد اومدن که گفت: دایی‌هاشن؛ به‌ ما پیتزا و نوشابه داد. بعدش رو یادم نیست.》


زن پول‌دار گفت: 《بهتون تجاوز کردن؟》


دختر جوان گفت: 《این تازه اولش بود؛ پژمان خودش پاانداز بود. ما رو توی خونه زندونی کرد.》


زن کارمند گفت: 《خدا بکشدش؛ الان سکته می‌کنم.》


دختر جوان گفت:《مردها می‌اومدن پیش‌مون؛ اونجا بساط هم داشتن. مست می‌کردن؛ مواد می‌کشیدن؛ چند بار خواست ما رو هم معتاد کنه که رامِش بشیم.》


زن پولدار گفت: 《تو مواد استفاده می‌کنی؟》


دختر جوان گفت: 《نه، اما اون دختره که با من اومد معتاد شد.》


زن کارمند گفت: 《بعدش چی شد؟》


دختر جوان گفت: 《مردهایی که می‌اومدن مست می‌کردن و فحش رکیک به ما می‌دادن؛ هر گهی می‌خوردن باید لال می‌موندیم. بعضی‌هاشون یک پولی بهمون می‌دادن که از پژمان قایمش می‌کردیم. دختره حامله شد؛ به یکی که همیشه پیشش می‌اومد؛ پول داد که براش قرص بگیره که بچه رو سقط کنه؛ همین‌که خوردش؛ چشمهاش سفید شد و کف از دهنش اومد؛ شاید اون مرد ترسیده بود که بچه‌ی خودش باشه؛ خیلی به در مشت زدم  اما کسی در رو باز نکرد؛ دستگیره‌ی پنجره‌های دو جداره رو هم شکسته بود؛ تشنجش گرفته بود؛ بعدش دیگه تکون نخورد؛ دیگه نفس نمی‌کشید؛ دستش مثل یک تکه یخ سرد بود.》


زن کارمند گفت: 《طفلک بی‌نوا، تو چی کردی؟》


دختر جوان گفت: 《پژمان اومد؛ دید که دختره مرده. توی پتو پیچید ببردش؛ این‌‌قدر جیغ زدم و فحشش دادم که اونم با مشت زد توی صورتم؛ منم با پارچ شیشه‌ای که روی میز بود؛ کوبیدم توی سرش، تمام صورتشو خون گرفته بود. کلید رو برداشتم و فرار کردم؛ اول خواستم برم پیش پلیس اما بعدش ترسیدم؛ اومدم درمان‌گاه که لبمو بخیه کنن.》


زن کارمند گفت:《عجب کثافتی؛ امیدوارم مرده باشه.》


زن پول‌دار گفت: 《آشغالن‌ این‌ لجن‌ها، بمیرن یک زالو کم میشه.》


دختر جوان گفت: 《خودتون چرا صورتتون کبوده؟ شوهرتون کتک‌تون زده؟》


زن کارمند گفت: 《چشم‌ راست‌تون، تقریبا بسته شده.》


زن پول‌دار گفت: 《شوهرم کار‌خونه دار بود؛ مرده.》


دختر جوان گفت: 《پس وضع‌تون توپه. ماشین‌تون که خداست؛ میشه سقفشو بزنین کنار؟》


زن پول‌دار گفت: 《تا حالا از این ماشین‌ها سوار نشده بودی؟》


دختر جوان گفت: 《توی فیلما دیده بودم.》


زن کارمند کفت: 《شما بچه دارین؟》


زن پولدار گفت: 《نه، شوهرم بچه‌دار نمی‌شد.》


زن کارمند گفت: 《نگفتین کی کتک‌تون زده؟》


زن پول‌دار گفت: 《دوست پسرم.》


دختر جوان گفت: 《بابا، دمت گرم!》


زن کارمند گفت: 《جدی می‌گین؟ دوست پسر دارین!؟》


زن پولدار گفت: 《بعد از مرگ شوهرم، تنوع طلبتر شدم و پسرهای خوشگل رو تور می‌کردم؛ سوگلی‌شون سهراب بود؛ قفل صفحه‌ی موبایلمه؛ ببینینش.》


دختر جوان گفت: 《چه خوش تیپه؛ چشماش رنگیه. بیا شما هم ببین.》


زن کارمند گفت: 《چقدر شبیه برد پیته.》


زن پول‌دار گفت: 《همین قیافه‌اش باعث شد آدمش کنم؛ از همه بیشتر برای این خرج کردم. رفتم ویلای لواسون دیدمش؛ سگ‌های مردمو می‌برد پیاده روی؛ منم یک سگ دارم؛ دیدم پسر خوشگلیه؛ دادم ببردش پیاده روی که به همین بهانه باهش آشنا بشم. کم کم دعوتش کردم توی ویلا؛ همین‌جوری شد که اومد توی زندگیم.》


دختر جوان گفت: 《خدا بده شانس!》


زن پولدار گفت: 《برای اون خدایی بیشتر از همه خرج کردم. مسافرت اروپا می‌بردمش؛ لباسهاش همه آرمانی بود؛ براش مزدا تری خریده بودم.》


زن کارمند‌ گفت: 《یعنی اون زدتون؟》


زن پول‌دار گفت: 《بله، یک‌مدت بود با من سرسنگین شده بود؛ وقتی علتشو پرسیدم؛ رک بهم گفت: یک بی ام دبلیو فور ایکس می‌خوام؛ منم لجم گرفت و گفتم: تو پاپتی بودی من آدمت کردم که اونم منو زد.》


دختر جوان‌ گفت: 《چه پررو!》


زن کارمند گفت: 《چقدر وقیح!》


زن پول‌دار گفت: 《انداختمش بیرون.》


دختر جوان گفت: 《خانوم جون، شما چرا دماغتون رو پانسمان کردین؟ صورتتونم که کبوده.》


زن کارمند گفت: 《کار شوهرمه؛ بهم خیانت می‌کرد.》


دختر جوان گفت: 《دِهِکی! آقا رو باش؛ روشو برم!》


زن پولدار گفت: 《چجوری فهمیدی بهت خیانت کردی؟ مچ‌شو گرفتی؟》


زن کارمند گفت: 《شب‌ها فکر می‌کرد  که خوابم با زن‌ها چت می‌کرد. فکر کنم قرار می‌ذاشت؛ گوشیش با اثر انگشت خودش باز می‌شد؛ تبلت و لب تاپش پسورد داشت.》


زن پولدار گفت: 《عجیبه؛ برای همه رمز گذاشته بود؟》


زن کارمند گفت: 《بله، بعضی شب‌ها خیلی دیر می‌اومد خونه و می‌گفت: اضافه کار موندم؛ وقتی دید اعتراض نمی‌کنم؛ ماموریت رو بهونه کرد.》


دختر جوان گفت: 《شما چرا کتک خوردی؟ اون خیانت کرده که!》


زن کارمند گفت: 《امروز عصر وقتی برمی‌گشتم خونه؛ رئیسم منو رسوند جلوی در خونه، نمی‌دونستم که برگشته و از پشت پنجره منو دیده که از ماشین پیاده می‌شم. در خونه رو که باز کردم من رو گرفت زیر مشت و لگد.》


زن پول‌دار گفت: 《خاک‌برسر زورگو و بی منطق‌شون، اگه زور نداشتن چه خاکی توی سرشون می‌ریختن؟》


دختر جوان گفت: 《شما چی‌کار کردین؟》


زن کارمند گفت: 《منم اومدم بیرون، می‌خوام ازش طلاق بگیرم. مهریه ندارم جاش حق طلاق رو گرفتم.》


زن پول‌دار گفت: 《سختت نیست تنها بمونی؟ جوونی؛ مردها


 گُرگن.》


زن کارمند گفت: 《تنها نمی‌مونم؛ میرم شهرستان پیش مادرم. تقاعد پدرم هست.》


دختر جوان گفت: 《با همون حقوق زندگی می‌کنین؟》


زن کارمند گفت: 《می‌گردم دنبال کار، تدریس خصوصی می‌کنم.》


دختر جوان گفت: 《می‌گم؛ امشب من جایی ندارم بمونم.》


زن پول‌دار گفت: 《اگه دوست دارین امشب می‌تونین بیایین خونه‌ی من.》


دختر جوان‌ گفت: 《من که جایی ندارم برم؛ اگه اشکال نداره بیام تا ببینم بابام قبول می‌کنه برگردم خونه؟ اون‌ها چیزی نمی‌دونن.》


زن کارمند گفت: 《به‌نظرت راهت می‌دن؟》


دختر جوان‌ گفت: 《شاید اگه بگم کار می‌کردم راهم بدن. شما چی می‌کنین؟》


زن کارمند گفت: 《منم فعلا مرخصی می‌گیرم؛ البته صبح می‌رم تقاضای طلاق می‌دم. از پزشک قانونی گواهی گرفتم؛ شما می‌خواین چی‌کار کنین؟》


زن پول‌دار گفت: 《فعلا تصمیمی نگرفتم؛ شاید حق با مادرم بود که می‌گفت: بهتره دوباره ازدواج کنی.》


 


منتشر شده در شماره صد و بیست و سوم (آبان 99) ماهنامه ادبیات داستانی چوک



22/04/30
DOWN ALEY Girls

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی