متن از شاهین نجفی
Sunday, 14 February 2021، 06:38 PM
اونقدر نماندی که مرا زار ببینی
لعنت شده و خسته از آزار ببینی
رفتی در و دیوار اتاقم قفسم شد
حس خفگی، بغض گلو هم نفسم شد
تو بی من و من با یاد تو شکستم
آویخته بر دار، تو انگار نه انگار
تو بی من و من با یاد تو شکستم
آویخته بر دار، تو انگار نه انگار
رفتی در و دیوار اتاقم قفسم شد
حس خفگی، بغض گلو هم نفسم شد
تو بی من و من با یاد تو شکستم
آویخته بر دار، تو انگار نه انگار
تو بی من و من با یاد تو شکستم
آویخته بر دار، تو انگار نه انگار
هر ثانیه بی تو به خودم رنج کشیدم
تو عین یقین بودی، به انکار رسیدم
تو نیست شدی، هستی من نیست شده از تو
پشت سر پرواز تو با اشک دویدم
تو بی من و من با یاد تو شکستم
آویخته بر دار، تو انگار نه انگار
تو بی من و من با یاد تو شکستم
آویخته بر دار، تو انگار نه انگار
تو عین یقین بودی، به انکار رسیدم
تو نیست شدی، هستی من نیست شده از تو
پشت سر پرواز تو با اشک دویدم
تو بی من و من با یاد تو شکستم
آویخته بر دار، تو انگار نه انگار
تو بی من و من با یاد تو شکستم
آویخته بر دار، تو انگار نه انگار