شب رسید و پاساژ به خواب عمیقی فرو رفت، پاسبان پیر نشسته بروی چارپایه ی چوبی لمیده و تکیه به ستون درب اصلی پاساژ زده ، سگ پیر نیز کناری نشسته و خث خث میکند گویی در حال قرقر زدن است، صدای افتادن سر سطل زباله ای فلزی در دور دست ، همزمان میشود با فریاد گربه ای شرور انسوی خیأبان، اسمان ابری ست ول ی باران نیست ، سکوت عمیق و معناداری بر شهر حاکم است ، این سکوت خیال کارگر پیر شهرداری مصداق صدای پای طوفان است ، من درون ویترین بوتیک کنار مانکن های دیگر ایستاده ام و خیره به ویترین مزون عروس مغازه ی روبرویی هستم ، ...... قسمت هایی ااز اثر ر و خوندید ، طی این اثر شخصیت اول اثر که از دست برقضا یک مانکن هستش ، در یک ویترین بوتیک قرار داره، و از طرف صنف پوشاک بازرس اعلام میشه که استفاده از مانکن هایی که چهره دارند ، ممنوع میباشد ، ناگزیر لباس ها را از تن مانکن در اورده ، و او را از درب پشتی پاساژ کنار سطل زباله میگذارند، لحظاتی میگذرد ،گربه ای ابلق می اید ، از شانه ی دیوار بالا میجهد ، کمی انسوتر بروی سقف فولکس غورباقه ای قرمز رنگی میجهد و از کنار سطل زباله ی فلزی بزرگ و مانکن عبور میکند، به معتاد کارتون خواب افتاده پشت نرده ها میرسد ، معتاد را در حال تزریق و خلسه می یابد کمی هوا در رگ های وی بحرکت در امده و سوی قلب پیشروی کرده و همزمان پسرک شیطان و بازیگوش که پادوی خیاط خانه است سر میرسد بی اانکه متوجه ی فرد پشت نرده شود از سر شیطنت ، نیم تنه ی بالای مانکن را برداشته و بروی نیم تنه ی مانکن عروس ، میگذارد، حال بالاتنه مرد و پایین تنه نیز از ویترین مزون عروس دور انداخته شده ، پسرک چشمش به تقلای معتاد متشنج افتاد و ترسید شتابان از بن بست خارج شد، مرد معتاد که هوا به رگ های قلبش رسیده، در لحظه ای غیر متعارف و ماورایی ، سرگردان بین دو عالم زنده ها و از دنیا رفتگان ، اتفاقی غیر معمول رخ داد ، و روح ان فرد بیجان ، در قالب اثیری و بشکل جرعه ی نور ، ساکن کنج کالبد زمینی اش در بلاتکلیفی و بر اثر گسستگی هاله ای نقره فام و مرگ جسمانی ، از کالبد بیجان فرد افتاده پشت نرده ها خارج شده و به وجود نقش اول داستان ، یعنی مانکن ، حلول میکند، حال مانکن که نیمی مرد و نیمی زن بوده ، برای اولین بار تجربه ائ عجیب و حاالاتی شگفت انگیز را تجربه میکند، تپش های قلب کوچکش را در سینه حس میکند، گویی نفس های غریزی برایش تازگی دارد و برای اولین بار حس میکند گنجشک کوچکی درون دلش ساکن است و بی صدا و با نجوای درون با وی صحبت میکند، او در وهله ی نخست متوجه ی توانایی جدیدش میشود ، او میتواند حرکت کند، راه برود، بخندد شآدی کند، او شوق و شور شعف تمام وجودش را تصایب میکند، و از نگاه متعجب کودکی رهگذر دست در دست مادرش ، از تفاوت پوشش و ظاهرش خود با افراد دیگر اگاه میشود، سریع و مخفیانه وارد انبار پاساژ و مزون عروس میشود، او نمیداند چه باید بپوشد، ولی شیفته ی لباس عروس است پس بهترینش را برداشته و تن میکند، ، او متوجه ی نیم تنه ی ظریف و زنانه ، ی پاایین تنه اش میشود که سازگاری با بالاتنه اش ندارد، او کلاه و تاج عروس و توری و دسته گلی را برداشته راهی شهر و کوچه خیابان های به هم گره خورده ی شهر میشود، او با روایتی نقد گرایانه و خلاق توسط نویسنده شهروز براری ، به تصویر کشیده میشود ، طنز امیز و تحسین برانگیز محتوا و سیر پیوستگی اثر پیش میرود ، و به مسایلی مانند قوانین وارونه ی جامعه و عرف ها و رسم رسوم هاای قدیمی و باورهای خرافاتی و این قبیل میپردازد ، این مطلب معرفی و گزیده ای از اثر میباشد و به هیچ وجه از جملات اثر استفاده نشده ، و برای خواندن اثر میبایست نام اثر را در موتورهای جوستجؤگر مانند گوگل و امثالهم جستجو نمایید ، ناام این اثر هرگز انتخاب و اعلام نگشت، بلکه از مخاطبین خواستند که انان نام مناسبی برایش انتخاب کنند ، و نام هایی مانند نمونه های زیر برایش برگزیده شد و در وبلاگ ها و سایت های متفاوتی با اسامی گوناگون نشر داده شد ،
همانند:
نام اثر /: پایین تنه قرضی ،
۲_مانکن قرصی
۳_ کمر به پایین قرضی
۴_ پایین تنه ام گم شده
۵_ مانکن فرضی
۶_ .....
نکته ی تحسین برانگیز این اثر در سیر پیوستگی و خط ربط حوآدث و جریانات روز جامعه با پیرنگ اثر است ، و زوایای پنهان بسیاری دارد ، از نگاه مخاطب عام ، این اثر تنها یک داستان بلند خلاقانه و زیباست، ولی از دیدگاه اهل قلم و متخصص این اثر نماد یک شاهکار نقدگونه و انترناتیو نویسی ست که بویژه میتوان انرا از نمونه های بسیار عالی در ژانر دشوار و کمیاب و پر ریسک « گروتسک » برشمرد، گروتسک از ژانر هایی است که کمتر نویسنده ای جرات خلق چنین ژانری را دارند ، زیرا مرز بین شکست و پیروزی در این ژانر بسیار نامشخص و ناواضح است، و ممکن است به اشتباه با ژانر های سطح پایین تر ااشتباه گرفته شود ، بطور مثال سرکار خانم بهناز بدرزاده در اثاری مانند «خودم» _ و اثر «دختری نشسته روی میل پرده» قصد انجام چنین ژانر و خلق چنین اثری را داشته که توسط ماهنامه ادبیات داستانی چوک شماره های ۱۲۰ منتشر شد و توسط نشر چوک بشکل داستاان صوتی تولید و از اپ طاقچه رایگان عرضه شد.
اثر مانکن فرضی ، به قلم شین براری نوشته شده است .
دریافت بهناز بدرزاده دریافت
حجم: 326 کیلوبایت
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.