نسخه خام اثر هزار پستوی شهر خیس . صفحه 230 تا 259 شهروز براری صیقلانی .
شکستن ِ سکوت ِدو نفره ای که در اتاق حاکم شده ، بریده بریـــده میگویـــد؛ بب بانو به رسَم خــ٬َــزان ، هـَرروز چـه زود شب میشود!.. پدر تون ، ن نیاد یهو !؟. –®بانو با عشوه ای دخترانه ، پاسخ میدهد ؛ نگران نباش ، امشب من از قصـــد دو برابــر تجؤیز پزشکــ به پدر ، قرص آرام بــخش و قرص خوآب داده ام.، تــا که تخت بخوابد .
۹ نظر
22 December 19 ، 13:43