چه جوری بهت بگم که من دیگه کشوری ندارم ؟
می خوای بدونی من توی دلم چه تصویری از کشورم دارم؟ دلت می خواد بدونی؟
کشور من تصویر یه سرباز مست رو داره که خنجرش رو روی پاچه ی شلوار ارتشیش تمیز می کنه و تو غلافش می ذاره، بعدش روی جسد مردی که خرخرشو بریده تف میکنه.
کشور من تصویر یه پیرمردی رو داره که از صف پناهندهها بیرون میآد و برای این که خستگیش رو در کنه روی علف ها دراز میکشه. روی علفهایی که توش یه مین ضد نفر خاک شده.
کشور من شبیه اون مادریه که میبینه اونیفورم پسرش یه دگمه کم داره. با عجله دگمه رو میدوزه و بعدش پسرش رو خاک میکنه.
کشور من همون پدریه که هر روز برای دختر هفت سالهاش که سیصد و چهل و شش روزه که مرده، یه عروسک میسازه.
کشور من سربازیه که توی گیلاسش کنیاک و راکی و شراب و ویسکی و هر عرق دیگه ای گیر میاره قاطی میکنه، به این عرق میگن فایتینگ کوکتل! بعدش گیلاسشو سر می کشه و بر میگرده توی سنگر سر پاسش.
کشور من اون مادربزرگیه که با شروع جنگ مجبوره فرار کنه و قبل رفتن میره خاک جلوی خونشو می بوسه.
کشور من یه روستاییه پیره که به سربازهایی که وارد روستاش میشن نگاه میکنه و ازشون سوال میکنه: "شماها خودی هستین؟"
کشور من اون پناهنده مسلمونه که توی یه روستای مجاری مرده ، یه روستای مجاری که توش هیچ قبرستون مسلمونی وجود نداره و هیچ کی نمی دونه چه جوری باید یه مسلمون رو به خاک سپرد.
بهتر بهت بگم
تصویر کشور من اون سه تا سربازن که دارن میشاشن روی آواره های دود زده ی خونه ای که آتیش زدن
یا شاید تصویر اون سربازی که با یه اسپری قرمز روی یه در می نویسه: اینجا صربستانه . دوهفته بعد روی همون در نوشتن : اینجا کرواسییه.
اینه کشور من: یه سرباز هجده ساله که اهل شوخیه و مثل پاکتهای شیر روی گلوش نقطهچین کشیده و زیرش نوشته : از اینجا ببرید!
کشور من، تصویر سرباز جوونیه که برای اولین بار آدم کشته. کنار مردی که گردن اش رو بریده و هنوز داره جون میده بالا میاره.
کشور من یه دسته زندانیه که قراره اعدام بشن و مجبورشون میکنن خودشون قبر دسته جمعی خودشون رو بکنن. و هنگامی که دارن میکنن، زیر پاشون یه قبر دسته جمعی دیگه پیدا میکنن که توش سربازهای جنگ جهانی دوم رو خاک کردن
-نمایشنامه پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی، ماتئی ویسنیک، مترجم تینوش نظم جو
پی نوشت: برای معرفی این کتاب، دوستی این مونولوگ را برایم خواند، آنچنان جذاب بود که در شنیدن اول بخش زیادی از متن را حفظ شدم،جملات ذکر شده به ترتیب بازخوانی از حافظه است و شاید در متن اصلی به این ترتیب نباشد
پی نوشتی بر پی نوشت از این قرار که این اولین پست من در همبودگاه است و سعی میکنم در آینده بیشتر بنویسیم
سپاس از آروین در همبودگاه برای این مطلب . حسام
۰ نظر
30 April 22 ، 09:46